محل تبلیغات شما

من همیشه فکر میکنم دوست خوبی برای دوستام نیستم؛

یکی از دلایل مثلا این بود که هیچوقت تاریخ تولدای دوستام و نمیدونستم یا اشتباه میکردم که کی کِی بود! 

خب بعضیا واقعا بهشون برمیخوره!! 


یک موقع هایی هم رسم و رسومات دوستای صمیمی بودن میره رو مخم یا شاید بهتر باشه بگم نمیتونم هضمش کنم. مثلا اینکه به دوست صمیمیت باید بگی در چه حالی و کی اومدی و کی رفتی و .


.

الان آران توی یک برهه سختی از زندگیشه! خیلییییییی سخت! 

یک وقتایی حالش خیلی بد میشه. فشار زیادی روشه

بعد من حس میکنم ناراحتش میکنم ولی اون چیزی بهم نمیگه! 

با وجود اینهمه فشار فکر کن منم اذیت کنم :'(


اون آدم قوی ای هست. حتی میدونم گریه کردن براش سخته . برای منم تا همین چند وقت پیش سخت بود ولی الان خیلی راحتم! فقط به خودش و افکار بد و بیراه میگه؛ دوست دارم یک طوری کمکش کنم با گریه اندوه و فشارش رو خالی کنه ولی براش تعریف شده نیست اصلا گریه. 

اون فشار رو در قالب خشم از خودش بروز میده. کاش عصبانیتش خیلی زود کمتر بشه و اوضاع بهتر بشه زود به زود! 


وقتی به مشکلاتش فکر میکنم خودم هم دلم میگیره ولی امییییدوووااارم خیلی زود شادی های پایدار بیاد تو زندگیش و من هم بتونم آدم موثر تری باشم تو زندگیش! 

دلم نمیخواد حس یک کسی که گزینه بهتری هست توی  دوستاش نسبت به من داشته باشه! دوست دارم واقعا خوب باشم

حس میکنم خیلی آزاردهنده صحبت میکنم. واقعا باید یکم روی صحبت کردنم کار کنم. حس میکنم با نیش و کنایه صحبت میکنم! شاید این هم راه بروز خشم من هست! نمیدونم والا!

دعا کنید براش لطفا :))))


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها